انترناسیونال ۶۲۱
علی جوادی
یکی از پی آمدهای توافقات هسته ای در وین تشدید اختلافات و کشمکشهای هیات های حاکمه در ایران و همچنین در آمریکا است. قطب بندیها در هر دو سوی معادله جدی و تعیین کننده و شکافها عمیق است. این جدال از یک طرف بر سر چگونگی بقای حکومت اسلامی در شرایطی است که روی کوهی از انزجار توده های مردم قرار گرفته و از سوی دیگر تلاشی برای چگونگی تحکیم هژمونی نیرویی قلدر و زورگو در سطح جهانی در دوران پس از سقوط بلوک شرق است. به چند مساله در این ارتباط باید پرداخت: مبانی پایه ای این کشمکشها در سطح هیات حاکمه آمریکا کدام است؟ ویژگی ها و اهداف هر جناح در این راستا چیست؟ توهمات کدامند؟ واقعیات چیست؟
بر خلاف تصورات خام و اولیه در ارزیابی از کشمکشهای جناحهای هیات حاکمه در آمریکا باید گفت که تفاوتهای و دسته بندیهای حزبی در آمریکا، تقسیم قدرت میان دو حزب اصلی دمکرات و جمهوریخواه، تلاش برای سهم بری بیشتر از قدرت سیاسی، مبنای این اختلافات و صف بندیها نیست. گوشه ای از آن است اما مبنای اصلی این تقابل نیست. واقعیت این است که مسائل پایه ای تر و دراز مدت تری زمینه ساز چنین کشمکشهای در سطح هیات حاکمه آمریکا در شرایط کنونی است. مساله اصلی چگونگی تحکیم و یا بازسازی موقعیت زوال یافته آمریکا در سطح جهانی در دوران کنونی است. این مساله لاینحل محور اختلافات و کشمکشهای کنونی است.
دوران پس از سقوط بلوک شرق و پیروزی بلوک سرمایه داری رقابتی در قبال سرمایه داری دولتی که به دروغ خود را اردوی سوسیالیسم تعریف کرده بود، امروز به اعتبار شواهد و تاریخ تاکنونی، در عین حال دوران زوال و سر درگمی بر سر موقعیت آمریکا در جهان است. با سقوط بلوک شرق دو قطبی کاذب “جهان آزاد” و “اردوی سوسیالیسم” درهم شکست. نه تنها بلوک شرق از صحنه بین المللی حذف شد بلکه کل سیمای سیاسی، ایدئولوژیک و صف بندیهایی که بر این مبنا شکل گرفته بود، دستخوش تغییرات اساسی شد. عروج بلوک بندیهای جدید، در سطح جهان، کشمکشهای جدید و جدالهای خونینی که بر سر این مساله شکل گرفت از نقطه نظر آمریکا تلاشی برای پاسخ گویی به این مساله پایه ای و محوری است. تقابل کنونی بر سر توافقات هسته ای گوشه ای از این مساله محوری است که بطور ویژه ای خصوصیات اصلی این تقابل را در خود دارد.
تا پیش از قدرتگیری هیات حاکمه جدید آمریکا، سر درگمی و یا کشمکش قابل ملاحظه ای در صفوف این نیرو در مقابله با وضعیت پسا جنگ سرد وجود نداشت. خط غالب سیاسی، خط جریانات موسوم به “نئو کانسرواتیو” بود. تلاش برای تحکیم و بازسازی موقعیت آمریکا در جهان پس از جنگ سرد اساسا ادامه همان سیاستی بود که در دوران پایانی جنگ سرد بر هیات حاکمه آمریکا حاکم بود. محور این سیاست قلدری و زورگویی و حمایت بی شائبه از مرتجع ترین و نیروهای دست راستی پرو غربی و پرو آمریکایی بود. این گرایش طلوع خونین خود را با حمله وحشیانه جورج بوش پدر در عراق آغاز کرد. بیل کلینتون از روی همان نسخه یوگسلاوی را بمباران کرد. و جورج بوش دوم آن را به حد کمال رساند. حملات تروریستی هوای گسترده در افغانستان، حمله و نابودی شیرازه جامعه در عراق و تکرار آن در لیبی، گوشه ای از کارنامه این سیاست نئوکانسرواتیو در آن دوره بود. وعده داده بودند که دنیا پس از جنگ سرد و با سقوط بلوک شوروی پر از صلح و صفا خواهد شد. “دمکراسی غربی” مدل آمریکایی پیروز شده است و خط پیروز بدنبال تدوام سیاست خود در دوران جدید بود. اما چنین نشد. نه تنها جنگها و کشمکشهای خونین دوران حاضر منتج به موقعیت بلامنازع آمریکا تبدیل نشد، بلکه کل موقعیت آمریکا از زوایای گوناگون زیر ضرب نیروهایی “خودی” قرار گرفت که تا دیروز بدون هیچ غرو لندی به دور پرچم آمریکا به خط شده بودند. از هم گسیختگی و ساز خود را زدن بعضا به یک رکن سیاست نیروهایی پرو آمریکایی بدل شده است. بطوریکه حتی شیوخ سوپر مرتجع عرب که بدون اجازه ماموران دسته چندم آمریکا آب نمیخوردند، اکنون شانه بالا می اندازند و آشکارا سر به مخالفت میگذارند. اما این گوشه ای از موقعیت زوال یافته هیات حاکمه آمریکا در دوران کنونی است. واقعیت دیگر گسترش اعتراضات و انزجار بیش از حد توده های مردم در سطح اروپا و کشورهای غربی بود. شکستهای پی در پی در سطح جهان، گسترش نارضایتی توده ای، تضعیف قابل ملاحظه آمریکا در سطح جهانی از مسائل پایه ای بودند که بخشی از هیات حاکمه آمریکا را به ضرورت تغییر سیاست تاکنونی “نئوکانسرواتیو” راغب کرد. ادامه سیاست گذشته صرفا بر وخامت موقعیت آمریکا در سطح بین المللی منجر میشد. انتخاب اوباما اساسا نشان این تغییر سیاست در هیات حاکمه آمریکا بود. باراک اوباما این تغییر سیاست را با اعلام اینکه بدون قید و شرط با حکومت اسلامی در ایران مذاکره خواهد کرد؛ “مشتهای گره کرده” را باز کرده و آمادگی خود را برای فشردن دست طرف مقابل اعلام کرد. یک رکن این سیاست مصالحه و بند و بست با حکومت اسلامی در ایران بود.
اما ویژگی ها و تفاوتهای این تقابل در رابطه با رژیم اسلامی کدام است؟ بر خلاف تصورات رایج در صفوف جریانات راست پرو غربی اپوزیسیون در ایران، هر دو جناح هیات حاکمه آمریکا استراتژی واحدی را دنبال میکنند. از نقطه نظر هر دو جناح رژیم اسلامی حکومت مورد نظر و مقبول غرب نیست. تفاوت اما در چگونگی تلاش برای شکل دادن به یک حکومت پروغربی در ایران است. یکی سیاست تشدید تخاصمات غرب و متحدین اش را دنبال میکند، دیگر سیاست سازش و بند بست و استحاله رژیم را. در چهارچوب سیاست تاکنونی سیاست غرب در قبال رژیم اسلامی تقویت جناح پرو غربی این رژیم است. قدرت گیری بیشتر جناح پرو غربی رژیم اسلامی هدف فوری و بلاواسطه این سیاست است. تغییرات تدریجی و نهایتا یا کودتای نظامی یا هر دست به دست شدنی از اهداف این سیاست هستند.
شناخت زمینه ها و دلایل کشمکش یک پایه موضع گیری اصولی در قبال این نیروها و سیاستهای دوره ای شان است. برای ما در جنبش کمونیسم کارگری هیچگونه همسویی با هیچکدام از این دو سوی این تقابل مطرح نیست. ما همانطور که در مقابله با کلیت رژیم اسلامی مستقل از سیاستهای جناحی شان می جنگیم به همین اعتبار هم در مقابل سیاستهای هیات حاکمه آمریکا با اتکاء به توده مردم منزجر از سیاست تجاوزگرایانه و زورگویانه هیات حاکمه در آمریکا است.