انترناسیونال 909
شهاب بهرامی
در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ خمینی حکم قتل سلمان رشدی و ناشرین کتاب “آیات شیطانی” وی را در سراسر دنیا صادر کرد. به دنبال این حکم “هیتوشی ایگاراشی” مترجم کتاب آیات شیطانی به ژاپنی که در دانشگاهی تدریس میکرد در سال ۱۹۹۱ میلادی به دست تروریست های اسلامی کشته شد. مترجم ایتالیایی این کتاب نیز همان سال در میلان با ضربات چاقو بشدت زخمی شد ولی زنده ماند. یکی دیگر از قربانیان این فتوا “ویلیام نیگارد” ناشر نروژی کتاب بود که در سال ۱۹۹۳ میلادی به ضرب گلوله کشته شدو بالاخره سوء قصد به “عزیز نسین” نویسنده آتئیست و طنز نویس برجسته ترکیه بود که در سال ۹۳ در هتلی در “سیواس” مورد حمله گروه های تروریست اسلامی قرار گرفت. با آتش زدن هتل توسط اسلامیون ۳۳ نفر در این حمله جان باخته و در آتش سوختند اما عزیز نسین نجات یافت. سلمان رشدی پس از صدور حکم خمینی، از آن پس تحت حفاظت پلیس انگلیس به زندگی مخفی روی آورد. ناگفته نماند پیش از فتوای خمینی تعدادی از اساتید دانشگاهی و نویسندگان آتئیست بوسیله حزب الله و شیعیان تحت حمایت ایران در سوریه و فلسطین و لبنان به قتل رسیده بودند منجمله مهدی عامل حسین مروت وکاریکاتوریست فلسطینی ناجی العلی که هر دو در سال ۱۹۸۷ ترور شدند.
رمان های رشدی
سلمان رشدی در رمان های “شرم” و “بچه های نیمه شب” که دوسال قبل از فتوای خمینی در ایران اجازه انتشار یافت و حتی مورد استقبال و به به و چه چه روزنامه های رژیم قرار گرفت از مردمی که طعمه خرافه و سرکوب رژیمهای سرکوبگر و اسلامگرا مشخصا در پاکستان و بنگلادش بودند به دفاع برمی خیزد. بچه های نیمه شب حکایتی است در سبک تمثیل و تخیل از حوادث و اتفاقات هند، قبل و بعد از جدایی پاکستان. سلمانرشدی جنگهای دینی هند و پاکستان و جنایات نظامیان و کاهنان وملایان کودنو مزدور و جنگها و فتواهایشان را با ریشخندی گزنده،بیرحمانه مورد حمله قرارمیدهد.
واقعیت این است که رمان های رشدی و آیات شیطانی ترجمان دفاع از آزادی ملل شرق است. در اعتراض به جهل وجادو وخرافه و مذهب و رژیم های دیکتاتوری/مذهبی و اسلام ضیاء الحقی است. در تلاش برای وصل شدن این شرق خموده و له شده به جامعه جهانی و بریده شدن از تمامی آداب و رسوم عقب مانده شوینیستی و مذهبی است. در واقع آثار رشدی، بیش از هر چیز نه مستقیما حمله به دین اسلام بلکه بیشتر به وحشیگریهای رژیم های سیاسی مذهبی وفاسد و عقب مانده جهان به اصطلاح سوم پرداخته و عقب ماندگی ونفرتشان را از پیشرفت و علم و تمدن محکوم می کند.
رمان آیات شیطانی خود نمونه ای تحسین برانگیز از ادبیات شهرنشینی و شهرهای بزرگی چون لندن و بمبئی است که رشدی خود در دوران کودکی، این شهر را به مقصد لندن ترک کرده بود. رشدی در مقایسه ای سوررئالیستی، ناپیدائی بدویت بمبئی را در دل لندن، شهر مهاجرین رنگین پوست به شیوه ای شگرف نمایان می سازد.
پلی به سوی رنسانس:
محتوای سیاسی واجتماعی رمان های رشدی عصیان خشمگینانهای است علیه مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود که نابود کننده امیدبه آینده وآرزوهای نیک انسانی است. باید توجه داشت که رمان رشدی بعنوان اثری ادبی زمانی مرزها را درنوردید که جنبش های اعتراضی دهه شصت میلادی، جنبش ضد جنگ، انقلاب جنسی و “هیپی”گری جایش را به “یاپی” گری دهه هشتادی در عرصه هنر وفرهنگ و شوینیسم محافظه کارانه، اروپامحور وتنگ نظر با شالوده ای از گرایشات محافظه کار و تاچریستی که بر فکر وفلسفه اروپایی مسلط شده داده بوددر عین حال در تلاش برای پر کردن خلائی در نقد رادیکال مذهب در اروپا بعد از عصر روشنگری بود که بعد از شاید ولتر و اسپینوزا و مارکس کمتر کسی در این زمینه جهد کرد بود.بنظرم جایگاه ادبی و روشنگرانه رشدی بی اغراق شانه به شانه بالزاک رومانتیک در ادبیات کلاسیک و استاندال رئالیست در عرصه ادبیات آوانگارد می ساید. جایگاهی که متاسفانه مورد توجه غرب اینتلکتوال قرار نگرفت یا شاید به عمد دیده نشد.
رمان آیات شیطانی،از مشکلات اساسی که دامن زندگی مهاجران مزبور را گرفته آینده روابط با خود و جامعهای انتگره نشده که در آن احاطه شده می پرسد آینده گتوی آسیایی ها چه خواهد شد؟ آیا آینده ای هم دارند؟ آیا گرایشات متعصب دینی که هر روز به خشونت های بیشتر منجر میشود گتوهای اسلامی را بیشتر در بن بست قرار نمیدهد؟ رشدی با ریشخندی بذله گویانه و طنزآمیز سعی دارد آن لایه جزئی ولی فوقانی خرده بورژوازی مهاجر رانیز نشان دهد که چگونه برای پول اندوزی و خود را بالا کشیدن، قربانیان فراوانی از خیل پناهنده گان و مهاجرین را انتخاب کرده و با استثمار وحشانه ای آنها را له میکند. لایه ای که با بند و بست با امام جمعه ها و پلیس و ادارات برای انجام هر عمل پست و حقیری حاضربه یراق است.
بنابراین طبیعی است که بخشی از پرسوناژهای رمان آیات شیطانی از همین گتو ها سر در می آورند.رشدی همزمان تلاش می کند تا پرده از نژادپرستی جوامع اروپایی بردارد. اینجا رمان حکایت سرگذشت نسلهای سوخته ای است که از دوران استعمار انگلیسی به عنوان بردگان مفت و ارزان نیروی بیشمار کار از بمبئی گرفته تا بنگال و پاکستان وایالت های دیگر هند سر از گتوهای لندن و شهرهای دیگر ملکه در می آوردند. شرح حال رنگین پوستان نگونبختی است که رونق و کثرت گتوهای لندن و حومه را بدنبال داشتند با صدها اما م جمعه و مسجد و تکیه و خانقاه که مفتی ها و امام جمعه ها با دلارهای عربستان و شیخ نشینهای حومه خلیج، گتو نشینان را دعوت به خوشبختی در آن جهان دیگر می کنند در عین حال سیاستهای مرتجع ترین سیاستمداران انگلیسی را از حزب محافطه کار گرفته تا لردهای سفید صد درصد خالص انگلیسی نژادپرست و کله پوک را تزریق این بینوایان می نمایند. حمایت بیدریغ این عالیجنابان از زندگی گتویی از دین ومذهب وفرهنگ گتویی و تشویق رشادت های معنوی امامان جمعه که نبض وکنترل گتوها را در دست دارند دیدنی است. رشدی با طنزی گزنده و ادبیاتی پرقدرت بسان وصف بالزاک از پاریس و رنگین پوستانش، این چنین لندن و کنتراست گتوهایش را توصیف می کند. از این منظر هد ف رشدی حمله به سیاست های تاچر و انگلیس هم در مورد مهاجرین رنگین پوست مقیم انگلیس وهم کشورهای هند و پاکستان است بویژه سیاست های بشدت نژاد پرستانه و استثمارگرانه در مورد رنگین پوستان چه در انگلیس و چه در کشورهای جهان سوم بویژه در آن دو کشور.
سکوت و همسویی غرب در قبال حکم قتل رشدی:
مواضع جرج بوش پدر و معاونش وان کویل، جیمز بیکر اسقف نیویورک تا جیمی کارتر و مارگارت تاچرو وزیر و وزراهای ریز و درشت از رئیس جمهور فرانسه ژاک شیراک واسقف شهر لیون تا خاخام های یهودی و پاپ و واتیکان را بیاد آورید که در ارکستری هماهنگ در لعن ونفرین و محکومیت کتاب آیات شیطانی و شخص رشدی نغمه سر دادند حتی بدون آنکه کتاب را به اعتراف خودشان خوانده باشند، حتی آنکه اشاره ای هر چند کوتاه به فتوای قتلش از طرف خمینی داشته باشند.
در حقیقت غرب نه تنها به ستایش این اثر عظیم ادبی و اجتماعی سیاسی نپرداخت بلکه بخاطر خشمی که از قلم گزنده و سبک طنز آمیزش نسبت و بر علیه غرب و رهبرانش که با جد تمام در حفظ ادیان و بویژه حفظ اسلام با شاخه های مختلفش کوشیده به تقبیح رشدی پرداخته، وی را محکوم می کنند. “نورمان تبیت” تاچریست دو آتشه و رئیس سابق حزب محافظه کار انگلیس در روزنامه ایندپندت به تاریخ ۹ سپتامبر ۹۰ سیاست، موضع و نگرش واقعی دولتمردان انگلیسی را بر ملا می کند. وی می نویسد: رشدی نمونه ای است از یک آدم پست و حقیر زیرا در زندگی وی چیزی جز اقدامات خیانتکارانه و حقیر وجود ندارد او به خاستگاه اجتماعیش به دینش به وطن برگزیده اش(انگلیس) خیانت کرده خیانتی دو جانبه. رشدی مهمان ناخواندهو بی شرم و مرتدی است که مانند توله سگ وق وق می کند او باید به وطنش هند باز گردد.
تعفن کلامی نژادپرستانه سفید انگلیسی که سرتا پای حزب محافظه کار را در بر گرفته نمونه تیپیکی از حملات بیشمار رسانه های دست راستی غرب بویژه در انگلیس بود قطعا اگر رشدی سفیدی انگلیسی الاصل بود نصیحت دوستانه “احترام به ادیان واجب است “جایگزین آن همه فحش وتوهین وناسزا به ایشان میشد. احزاب راست اروپا و امریکا، محافطه کاران، مذهبیون مسیحی و یهودی و صد البته اسلامیستها، هماهنگ باهم نه فقط حمله به رشدی بلکه حمله به آزادی بیان،حمله به آزادی نوشتن و حق نویسندگی را در ابعادی وسیع و جهانی سازمان دادند. لرد “هارتلی شوکرس” حقوقدان مشهور انگلیسی رشدی را محکوم می کند که از آزادیهای سیاسی که به مردم انگلیس داده شده سوء استفاده کرده است بویژه هنگامی که روابط دیپلماتیک کشورمان با یک کشور اسلامی یعنی ایران دارد بهبود پیدا می کند.
از طرف دیگر از روشنفکران و نویسندگان غرب انتظار می رفت که در دفاع از رشدی و حق نویسندگی وی و در دفاع از آزادی بدون قید وشرط بیان تمام قد برخیزند و حملات هسیتریک دولتها ورسانه ها را محکوم نمایند. همانگونه که از فراریان و ناراضیان بلوک شرق در بحبوبه جنگ سرد با شور و پیرایه های ادبی استقبال و دفاع می کردند همانگونه که به ستایش سولژنیتسن ها و ولادیمیر نابکف ها بر می خاستند. سکوت و بی عملی این دسته از روشنفکران و نویسندگان اروپایی در قبال حمله به رشدی و حتی حمله به وی چنان شور بود که دوتن از اعضای آکادمی نوبل سوئد به عنوان اعتراض استعفا دادند واقعه ای که هرگز تا زمان فتوایقتل رشدی در آکادمی نوبل که عضویت در آن مادام العمری است اتفاق نیافتاده بود.
پر بیراهه نیست اگر که گفته باشیم محکومیت قاطعانه فتوای قتل رشدی از طرف دولتهای غربی و بویژه دولت انگلیس در آنزمان می توانست بطور جدی افساری به ماشین تروریسم لجام گسیخته اسلامی و بویژه ماشین ترور جمهوری اسلامی ایران بزند. برعکس سیاست های همسوی دول غربی با اسلامیون و بالاخص با جمهوری اسلامی بستر فعالیت های این شبح خونین را در غرب نیز گستراند. کشتن ناشرین و مترجمین رمان آیات شیطانی، قتل فیلمساز هلندی، تهدید به کشتن کاریکاتوریست دانمارکی و کشتار خونین اعضای هیئت تحریریه مجله “شارلی هبدو” در پاریس و ده ها و صدها جنایت مشابه دیگر ثمره و نتیجه بلافصل سیاست کرنش و مماشات دول غربی بخاطر حفظ منافع کلان اقتصادی و البته با توجیه تئوری سوپر ارتجاعی و ضد انسانی”مالتی کالچرالیسم” یا نسبیت فرهنگی بوده و از این دریچه نیز قابل توضیح است.
برای پایان دادن به این وحشی گری اسلامی، برای دفاع از حق نوشتن، برای دفاع از آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و دفاع از ازادی بیان، قبل از هر چیز باید از نهادهای بین المللی و حقوق بشری از مردمان آزاداندیش کشورهای غربی و سازمانهای وسیع کارگری خواست تا به دولت هایشان فشارآورده که به کمپ بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی بپیوندند، و رژیم ایران را وادار کنند فتوای قتل سلمان رشدی باطل شود و کلیه زندانیان سیاسی آزاد شوند. تمامی کارگزاران و مسئولین ۴۲ سال جنایات به دادگاه های بین المللی رجوع داده شوند. بیشک بایکوت سیاسی رژیم اسلامی ایران اولین ولی مهمترین گام به سوی خلاصی از این نکبت و جهنم اسلامی خواهد بود.