نگاهی کوتاه به گذشته و حال مسئله کرد در ترکیه و سوریه- سیاوش مدرسی

تنها چند هفته از فروپاشی رژیم جلاد بشار الاسد می‌گذرد.

اسد جامعه‌ای مملو از ویرانی، فقر، زندانی و تلنبار اجساد مثله شده و انسان‌های شکنجه شده از خود برجای گذاشته است.

جامعه‌ای امروزی و متمدن با زنان و مردانی امیدوار و پر تلاش برای ساختن دنیایی بهتر اما نه در سایه امثال جولانی و اردوغان و حاج‌قاسم و خامنه‌ای و قبر زینب و اقتدار خلافت عثمانی و امویان.

این جامعه کماکان برای امثال خامنه‌ای، اردوغان، نتانیاهو و دیگر شیوخ منطقه و اربابان جهانی تنها حکم جسدی را دارد که تا می‌شود باید دریدش، از آن سهم برد و تنها چیزی که در آن ارزش و معیار نیست همان مطالباتی است که این مردم در جریان انقلاب بهار عرب خواستارش بودند و به خاک و خون کشیده شدند.

بهار عرب و ناکامی‌اش

بهار عرب در سوریه در سال ۲۰۱۱ به‌صورت اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی علیه حکومت بشار اسد آغاز شد. معترضان خواستار اصلاحات دموکراتیک، پایان فساد، و رفع سرکوب بودند. بهار عرب هیچ‌کدام از اهداف سنتی ناسیونالیسم عرب را در صدر مطالبات آزادی‌خواهانه‌اش نداشت و شعارهایی علیه دولت‌های دیگر و یا جهان غرب در آن دیده نمی‌شد. سازماندهی بهار عرب متکی بر مدیای اجتماعی و فارغ از سلطه احزاب و جریانات اسلامی و ناسیونالیستی بود اما واکنش خشونت‌آمیز حکومت به اعتراضات باعث شد که تظاهرات به‌سرعت به شورش مسلحانه تبدیل شود و به کمک خود دولت اسد و ضعف و کمبود سازماندهی حزبی در جنبش بهار عرب، رهبری جریانات فوق ارتجاعی داعشی از یکطرف و دخالت دارودسته‌های سازمان‌یافته و مسلح جمهوری اسلامی مثل زینبیون و فاطمیون و سپاه پاسداران در حمایت از رژیم سفاک اسد از طرف دیگر تبدیل شد.

دخالت فعال دولت روسیه از رژیم متحد دیرینه‌اش اسد در دوران اتحاد جماهیر شوروی دخالت فعال دولت‌های غربی مثل آمریکا و رقبای منطقه‌ای مثل ترکیه و عربستان و قطر و غیره را به دنبال آورد.

شکست بهار عرب در بسیاری از کشورهای عربی به چندین عامل گره‌خورده است:

ساختارهای استبدادی حاکم، ضعف نهادهای مردمی و اجتماعی، عدم باور نیروهای انقلابی فعال و کم‌تجربه به نیاز سازماندهی احزاب چپ و رادیکالی که توان هدایت و سازماندهی سیاسی و حتی نظامی علیه رژیم اسد را داشته باشند ظهور گروه‌های اسلامی که اساساً از طرف نیروهای مرتجع برون‌مرزی تسلیح و مورد حمایت مالی قرار می‌گرفتند را به دنبال داشت.

گروه‌های تروریستی مانند داعش و القاعده، زینبیون و فاطمیون و سپاه پاسداران از خلأ قدرت سوءاستفاده کردند و یکی از سیاه‌ترین دوران تاریخ سوریه و خاورمیانه را رقم زدند.

اعتراضات به دلایل اقتصادی و سیاسی مانند بیکاری، فقر، و فساد و استبداد آغاز شد، اما بحران‌های اقتصادی پس از بهار عرب شدیدتر شد و امید مردم به تغییر را کاهش داد.

فناوری دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی و ایجاد ارتباطات گسترده اجتماعی در کنار بی‌اعتمادی به احزاب و رهبران سنتی و این اعتقاد که این ساختارها اغلب به فساد و سوءاستفاده از قدرت منجر می‌شوند؛ تئوری جنبش‌های بی‌رهبر را تولید کرد.

موفقیت اولیه برخی از جنبش‌های بی‌رهبر مانند اعتراضات میدان تحریر در مصر نشان داد که هماهنگی غیرمتمرکز می‌تواند قدرت بسیج مردمی داشته باشد اما در عمل به قدرت‌گیری سنتی‌ترین و تروریستی‌ترین جریانات و سازمان‌های اسلامی یاری رساند و جنبش و مردم را دهه‌ها درگیر کشتار و ویرانی و رقابت‌های جهانی، منطقه‌ای و داخلی کرد.

بدون وجود یک رهبری مشخص، خلأ قدرت پس از سرنگونی رژیم‌های استبدادی به آشفتگی یا حتی بازگشت به استبداد منجر می‌شود. برای مثال، در مصر، عدم وجود یک سازمان سیاسی جایگزین باعث بازگشت نظامیان به قدرت شد. در جنبش وال‌استریت، جلیقه‌زردها، جنبش میدان در مصر و ترکیه و… جنبش را در برابر سرکوب دشمنانش آسیب‌پذیر کرده و به ناکامی کشاند.

اجازه بدهید با این مقدمه به یکی از مبرم‌ترین مسائل جامعه مملو از امید و دلهره سوریه، نگاهی گذرا به مسئله کرد در سوریه و تاریخچه مختصری از آن بیندازیم.

نکاتی در مورد مسئله کرد، گذشته و حال

حقیقت این است که اردوغان تا تصویب قانون اساسی جدید در سوریه زمان دارد که به کمک مزدوران هم‌ردیف فاطمیون و زینبیون جمهوری اسلامی مطالباتش را به منطقه و جامعه سوریه تحمیل کند!

اما آیا سوریه با تعویض مهره‌ها از اسد به جولانی به ابواب‌جمعی ترکیه تبدیل خواهد شد؟ آیا این منطقه به منجلاب جدیدی برای دولت اردوغان و مزدوران مسلح داعشی و اخوان‌المسلمینش تبدیل نخواهد شد؟ و شکست اردوغان و دولت قطر اخوان‌المسلمینی در مصر را برای دولت زهواردررفته اردوغان به پیروزی ناسیونالیسم عثمانی تبدیل خواهد کرد؟

به گمان من اردوغان و رؤیای احیای “امپراتوری عثمانی‌اش” پای در جای پای “امپراتوری شیعه” خمینی و خامنه‌ای دارد و بدون تردید با بهای سنگین، مرده‌ریگی جز میراث خامنه‌ای به نصیب نخواهد برد.

بیایید در این مختصر نگاهی به گذشته کشمکش دولت‌های ترکیه و سوریه بر سر مسئله کرد بیندازیم:

تاریخچه اخراج کردهای ترکیه به سوریه و موضوع شناسنامه‌هایی که از سوی دولت سوریه به آن‌ها اعطا یا از آن‌ها سلب شد، ریشه در سیاست‌های ترکیه و سوریه در قبال “اقلیت” کُرد دارد. این موضوع به‌ویژه در اوایل قرن بیستم و پس از تشکیل دولت مدرن ترکیه و سپس سیاست‌های دولت سوریه برجسته شد.

با تشکیل جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ و پس از سقوط امپراتوری عثمانی و تأسیس جمهوری ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، سیاست‌های یکسان‌سازی قومی و زبانی آغاز شد.

در این دوران، اقلیت‌های قومی از جمله کردها تحت‌فشار قرار گرفتند تا هویت ترک را بپذیرند چرا که ناسیونالیسم ترک ملیتی به اسم کرد را هرگز به رسمیت نشناخته و آنها را با نام تحقیرآمیز “ترک کوهی” خطاب می‌کرد.

قیام‌های مختلفی از سوی کردها در مناطق شرقی ترکیه صورت گرفت، مانند قیام ”شیخ سعید” و “دکتر فؤاد” ۱۹۲۵ و “قیام درسیم” (۱۹۳۶-۱۹۳۷). البته این شورش‌ها سرکوب شدند و دولت ترکیه بسیاری از کردها را از مناطق مسکونی خود به سایر مناطق ترکیه و یا خارج از کشور یعنی به سوریه تبعید کرد.

در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بخش دیگری از کردهای ترکیه به دلیل سرکوب و فشار، به مناطق شمالی سوریه که در آن زمان تحت کنترل فرانسه بود، پناه بردند. این مهاجرت‌ها اغلب با فشار مستقیم دولت ترکیه همراه بود. اما کردهایی که به سوریه مهاجرت کردند، در ابتدا توانستند به‌عنوان پناهجو در مناطق کردنشین سوریه (مانند حسکه، قامشلی و عفرین) مستقر شوند. در دهه ۱۹۴۵ و ۱۹۵۰، بخشی از این جمعیت شناسنامه سوری دریافت کردند و به‌عنوان شهروند سوری پذیرفته شدند.

یکی از نقاط عطف در تاریخ کردهای سوریه سرشماری سال ۱۹۶۲ در “استان حسکه” بود. دولت سوریه به رهبری حزب بعث، با هدف “پالایش جمعیتی”، بسیاری از کردها را فاقد تابعیت اعلام کرد. در این سال حدود ۱۲۰٫۰۰۰ کُرد در این سرشماری شناسنامه خود را از دست دادند و در نتیجه “بی‌تابعیت” شدند. این جمعیت را در سوریه “اجانب” (بیگانگان) می‌خواندند. و هم‌زمان دولت سوریه کردهای بدون تابعیت را از حقوقی مثل مالکیت زمین، تحصیل، و استخدام در ادارات دولتی محروم کرد.

در دهه ۱۹۷۰، دولت بعث سوریه طرحی به اسم “کمربند عربی” را با هدف “عربیزه کردن” مناطق کردنشین به اجرا درآورد. این طرح شامل اسکان اعراب در مناطق کردنشین و محدودکردن این مناطق بود. بخشی از کردهای سوریه، از جمله کردهایی که از ترکیه آمده بودند، در این روند هدف قرار گرفتند.

اما با آغاز جنگ داخلی سوریه، وضعیت کردها به‌کلی تغییر کرد. دولت بشار اسد در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که بخشی از کردهای “بی‌تابعیت”، شناسنامه سوری دریافت خواهند کرد. این اقدام برای جلب حمایت کردها در برابر مخالفان دولت انجام شد. بااین‌حال، بسیاری از کردها همچنان از مشکلات تاریخی، مثل تبعیض و فقدان حقوق پایه‌ای و انسانی رنج می‌بردند.

پس از قیام بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و آغاز جنگ داخلی در سوریه، کردهای این کشور تحولات مهمی را پشت سر گذاشتند که با دخالت‌های خارجی از جمله جمهوری اسلامی ایران، حزب‌الله لبنان، ترکیه و دیگر کشورها همراه بود. در ادامه، به بررسی این تحولات و تأثیرات آن‌ها بر سرنوشت کردهای سوریه می‌نشینیم.

تشکیل خودگردانی کردها در شمال سوریه:

با تضعیف کنترل دولت مرکزی سوریه در مناطق شمالی، کردها فرصت یافتند تا ساختارهای خودمدیریتی را ایجاد کنند. در سال ۲۰۱۲، آن‌ها مناطق کردنشین را تحت کنترل خود درآورده و نهادی به نام “اداره خودگردان شمال و شرق سوریه” (روژاوا) را تأسیس کردند. این اداره بر مبنای اصول دموکراسی مستقیم، برابری جنسیتی و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز بین اقوام و مذاهب مختلف بنا شد.

با ظهور داعش و تهدید آن برای منطقه، نیروهای کرد به‌ویژه “یگان‌های مدافع خلق” (YPG) و بعدها “نیروهای دموکراتیک سوریه” (SDF) به‌عنوان شرکای اصلی ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا در مبارزه با داعش شناخته شدند. این همکاری منجر به آزادسازی مناطق وسیعی از دست داعش شد و نقش کردها را در معادلات سیاسی و نظامی سوریه برجسته کرد.

نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) یا “قوات سوریا الدیمقراطیة”:

این تشکیلات ائتلافی از گروه‌های مسلح است که در سال ۲۰۱۵ تشکیل شد. این ائتلاف تحت حمایت ایالات متحده و ائتلاف بین‌المللی علیه داعش قرار داشت و به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی در شمال و شرق سوریه عمل کرد. SDF ترکیبی از گروه‌های مختلف قومی و مذهبی است که با هدف ایجاد یک نیروی مشترک برای مقابله با داعش و دفاع از مناطق شمالی و شرقی سوریه ایجاد شد و ساختار آن این‌طور تعریف می‌شود:

این نهاد توسط یک شورای نظامی اداره می‌شود که سیاست‌گذاری و هماهنگی عملیات‌ها را بر عهده دارد.

رهبری SDF شامل نمایندگانی از گروه‌های مختلف قومی (کردها، عرب‌ها، آشوری‌ها) و جناح‌های سیاسی مرتبط با این گروه‌ها است. یگان‌های زیر مجموعه SDF به این شرح است:

۱- یگان‌های مدافع خلق (YPG): نیروی اصلی کردی و ستون فقرات SDF.

۲- یگان‌های مدافع زنان (YPJ): نیرویی متشکل از زنان کرد که به طور مستقل در عملیات‌ها شرکت می‌کنند.

۳- گروه‌های عربی: شامل عشایر و نیروهای محلی عرب مانند نیروهای ”الصنادید” و “شورای نظامی دیرالزور”.

۴- ”نیروهای آشوری”: شامل گروه‌هایی مانند ”شورای نظامی سریانی‌ها” (MFS) که از جوامع مسیحی سوریه محافظت می‌کنند.

۵- نیروهای ارمنی: گروه‌هایی کوچک اما فعال در دفاع از مناطق مسیحی.

اهداف و مأموریت اصلی این یگان‌ها این‌طور فرموله شده است: مبارزه با داعش و پاک‌سازی مناطق اشغال‌شده، حفظ امنیت مناطق تحت کنترل، دفاع از حقوق اقلیت‌ها و برقراری خودمدیریتی در مناطق شمال و شرق سوریه.

اهداف بلندمدت این نیرو ایجاد یک سیستم فدرال یا غیرمتمرکز در سوریه که حقوق تمامی اقوام و مذاهب را به رسمیت بشناسد، اعلام شده است.

SDF مناطق وسیعی از شمال و شرق سوریه شامل بخش‌هایی از استان‌های “حسکه”، “رقه”، “دیرالزور” و “حلب” را تحت کنترل دارد و “روژاوا” (کردستان سوریه) نام منطقه‌ای است که کردها در آن خودمدیریتی اعلام کرده‌اند.

SFD از حمایت‌های خارجی برخوردار بوده است. ایالات متحده و ائتلاف بین‌المللی: ارائه آموزش، تسلیحات، و پشتیبانی هوایی برای عملیات‌های SDF علیه داعش را بر عهده داشته است. اما حمایت دولت امریکا در دور اول ریاست‌جمهوری ترامپ با چالش بزرگی روبرو شد.

عدم حمایت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، از نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) در برابر حمله ترکیه در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ (۲۰۱۷-۲۰۲۱)، یکی از جنجالی‌ترین تصمیمات سیاست خارجی او بود. این رویداد به طور خاص در اکتبر ۲۰۱۹ رخ داد و نتایج مهمی برای بحران سوریه و روابط بین‌المللی به دنبال داشت. در ادامه به جزئیات این موضوع می پردازیم:

در ۶ اکتبر ۲۰۱۹، دونالد ترامپ پس از گفت‌وگوی تلفنی با رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، تصمیم گرفت نیروهای نظامی آمریکا را از شمال سوریه خارج کند. این تصمیم باعث شد که ترکیه عملیات نظامی موسوم به “چشمه صلح” را در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۱۹ علیه نیروهای SDF آغاز کند. ترامپ این تصمیم را با این استدلال‌های توجیه کرد:

او اعلام کرد که آمریکا قصد ندارد درگیر “جنگ‌های بی‌پایان” در خاورمیانه شود و حضور نظامی طولانی‌مدت در سوریه منافع مستقیمی برای ایالات متحده ندارد. ترامپ ادعا کرد که مأموریت اصلی آمریکا در سوریه، شکست داعش بود و این مأموریت به پایان رسیده است. به گفته او، حفظ نیروهای آمریکایی در منطقه برای حمایت از SDF در برابر ترکیه خارج از اولویت‌های آمریکا است. ترامپ با استناد به رابطه نزدیکش با اردوغان گفت که ترکیه یک متحد کلیدی در ناتو است و نگرانی‌های امنیتی این کشور در مورد مرزهایش مشروع است. او در اظهاراتی جنجالی گفت: “کردها در جنگ جهانی دوم به ما کمک نکردند. آن‌ها فقط برای منافع خودشان جنگیدند.” این جمله انتقادات گسترده‌ای را برانگیخت.

خروج نیروهای آمریکایی عملاً چراغ‌سبزی برای حمله ترکیه به مناطق تحت کنترل SDF بود نیروهای SDF که متحد اصلی آمریکا در مبارزه با داعش بودند احساس خیانت کردند. آن‌ها بارها اعلام کرده بودند که بدون حمایت آمریکا نمی‌توانند در برابر حمله ترکیه مقاومت کنند.

گفتنی است که این تصمیم ترامپ واکنش‌های تند داخلی و بین‌المللی به همراه داشت بسیاری از جمهوری‌خواهان برجسته، از جمله “لیندسی گراهام”، از تصمیم ترامپ انتقاد کردند و آن را خیانت به متحدان کرد آمریکا دانستند. کشورهای اروپایی و نهادهای حقوق بشری از تصمیم ترامپ انتقاد کردند و هشدار دادند که این اقدام ممکن است باعث تقویت مجدد داعش شود، اما در سطح داخلی سوریه SDF برای مقابله با حمله ترکیه مجبور به توافق با دولت بشار اسد شد و نیروهای سوری و روسی وارد مناطقی شدند که قبلاً تحت کنترل SDF بود.

تصمیم ترامپ اعتبار آمریکا را به‌عنوان یک متحد قابل‌اعتماد برای SDF زیر سؤال برد و نفوذ ترکیه در شمال سوریه را افزایش داد، مناطق عمده‌ای مانند “تل‌ابیض” و “رأس‌العین” تحت کنترل ترکیه و شبه‌نظامیان تحت نفوذ او درآمد.

چالش‌ها و تهدیدات موقعیت کردها در سوریه:

دولت رجب اردوغان و ناسیونالیسم در ترکیه SDF را به دلیل ارتباط نزدیک YPG با حزب کارگران کردستان (PKK)، یک تهدید امنیتی اعلام می‌کنند و به این بهانه عملیات‌های نظامی متعددی علیه آنها انجام داده‌اند.

دولت سوریه چه در زمان اقتدار اسد و چه امروز دوران اقتدار دولت تحریرالشام خودمدیریتی SDF را غیرقانونی می‌داند و خواستار بازگشت کنترل این مناطق به دمشق است.

نیروهای دموکراتیک سوریه در حال حاضر یکی از تأثیرگذارترین بازیگران نظامی و سیاسی در بحران سوریه هستند، اما آینده آن‌ها به تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی، به‌ویژه روابط ترکیه، ایالات متحده، و دولت مرکزی سوریه گره‌خورده است.

دولت نژادپرست ترکیه به بهانه نگرانی از تقویت نیروهای کرد در نزدیکی مرزهای خود و ارتباط احتمالی آن‌ها با “حزب کارگران کردستان” (PKK)، چندین عملیات نظامی در شمال سوریه انجام داد است. از جمله:

عملیات سپر فرات (۲۰۱۶): تصرف مناطقی بین “جرابلس” و “اعزاز”.

عملیات شاخه زیتون (۲۰۱۸): تصرف منطقه “عفرین”.

عملیات چشمه صلح (۲۰۱۹): تصرف مناطقی بین “تل‌ابیض” و “رأس‌العین”.

مجموعه این عملیات‌ها منجر به جابه‌جایی جمعیت کرد و تغییرات جمعیتی Demographic در این مناطق شد.

دولت جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله لبنان به‌عنوان حامیان اصلی دولت بشار اسد، در جنگ داخلی سوریه نقش فعالی داشتند. هرچند تمرکز اصلی آن‌ها بر حمایت از دولت مرکزی و مقابله با گروه‌های مخالف بود، اما حضور آن‌ها به طور غیرمستقیم بر تحولات مناطق کردنشین نیز تأثیر گذاشت.

در نوامبر ۲۰۲۴، گروه ”هیئت تحریر شام” (شام، در معنی تاریخی و جغرافیایی، به منطقه‌ای در خاورمیانه اشاره دارد که بخش‌هایی از کشورهای سوریه، لبنان، اردن، فلسطین و اسرائیل را شامل می‌شود) کنترل حلب را به دست گرفت و سپس به سمت دمشق پیشروی کرد. در ۸ دسامبر، این گروه دمشق را تصرف کرد، بشار اسد به مسکو گریخت و به روسیه پناهنده شد. این تحولات تأثیرات عمیقی بر وضعیت کردهای سوریه برجای گذاشت.

شکاف‌ها و اختلافات داخلی در میان نیروهای کرد سوریه:

اختلافات داخلی میان نیروهای کرد سوریه یکی از چالش‌های کلیدی در پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی آن‌ها است. این اختلافات عمدتاً ناشی از اختلافات بینشی، وابستگی‌های سیاسی، و استراتژی‌های متفاوت برای نقش‌آفرینی با بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی است.

الف: حزب اتحاد دموکراتیک (PYD) که بازوی سیاسی یگان‌های مدافع خلق (YPG) محسوب می‌شود، نفوذ گسترده‌ای در میان نیروهای کرد دارد. این حزب تحت‌تأثیر تئوری‌های عبدالله اوجلان (رهبر زندانی PKK) فعالیت می‌کند و بر خودمختاری و مدیریت دموکراتیک تأکید دارد.

ب: شورای ملی کرد (KNC) ائتلافی از چند حزب کرد با PYD اختلافات عمیقی دارد. این شورا به دولت اقلیم کردستان عراق و حزب دموکرات کردستان (KDP) به رهبری مسعود بارزانی نزدیک است و سیاست‌های PYD را در زمینه سرکوب مخالفان و انحصارطلبی نقد می‌کند.

محور اختلاف بر سر نحوه برخورد با دولت سوریه:

PYD: تمایل بیشتری به مذاکره و تعامل با دولت مرکزی سوریه نشان داده است، اگرچه این مذاکرات تاکنون به نتیجه مشخصی نرسیده است اما KNC: و برخی از احزاب این شورا خواستار روابط محدودتر با دولت دمشق و تمرکز بر همکاری با قدرت‌های بین‌المللی هستند.

۲. تنش‌های نظامی و کنترل مناطق:

اختلافات سیاسی گاه به درگیری‌های نظامی نیز منجر شده است:

در برخی مناطق، نیروهای تحت کنترل PYD با گروه‌های نزدیک به KNC بر سر مدیریت محلی یا کنترل مناطق درگیر شده‌اند.

برخی احزاب کوچک‌تر کرد نیز از نحوه توزیع منابع و قدرت توسط PYD ابراز نارضایتی کرده‌اند.

۳. رقابت میان اقلیم کردستان عراق و نیروهای کرد سوریه:

حزب دموکرات کردستان عراق (KDP): رهبری اقلیم کردستان عراق از نفوذ گسترده PYD در سوریه نگرانی دارد و آن را تهدیدی برای امنیت خود می‌داند.

روابط نزدیک میان PYD و حزب کارگران کردستان (PKK) باعث بروز تنش با KDP شده است. در مقابل، KNC حمایت سیاسی و مالی قابل‌توجهی از KDP دریافت می‌کند.

۴. تأثیر اختلافات داخلی بر روابط بین‌المللی:

اختلافات میان گروه‌های کرد تأثیر مستقیمی بر تعاملات آن‌ها با بازیگران بین‌المللی دارد.

ایالات متحده آمریکا عمدتاً با PYD و YPG به‌عنوان شرکای اصلی در مبارزه با داعش همکاری کرده است، اما اختلافات داخلی باعث کاهش توانایی کردها برای ارائه یک جبهه متحد شده است.

ترکیه تلاش کرده است از اختلافات داخلی برای تضعیف موقعیت کردها استفاده کند و روابط خود با KNC را برای فشار بر PYD گسترش داده است.

اختلافات داخلی میان نیروهای کرد سوریه توانایی آن‌ها را برای حفظ دستاوردهای نظامی و سیاسی تضعیف کرده و امکان سوءاستفاده بازیگران خارجی را افزایش داده است. وحدت داخلی و ایجاد سازوکارهایی برای همکاری میان گروه‌های مختلف می‌تواند نقش مهمی در تضمین آینده آن‌ها در ساختار جدید سوریه ایفا کند.

باتوجه‌به این داده‌ها و تغییرات اخیر در ساختار قدرت در سوریه، کردها با چالش‌های جدیدی مواجه هستند. از یک سو، عدم اتحاد داخلی میان گروه‌های کرد می‌تواند آن‌ها را تضعیف کند. از سوی دیگر، فشارهای خارجی به‌ویژه از سوی ترکیه همچنان ادامه دارد.

آینده کردهای سوریه به توانایی آن‌ها در ایجاد اتحاد داخلی و تعامل مؤثر با بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی گره‌خورده است.

در روزهای اخیر، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، تهدیدات خود را علیه نیروهای کرد در شمال سوریه افزایش داده است. وی اعلام کرده است که این نیروها یا باید سلاح‌های خود را زمین بگذارند یا در خاک سوریه دفن خواهند شد.

این اظهارات در پی تحولات اخیر در سوریه و سرنگونی حکومت بشار اسد مطرح شده است. اردوغان تأکید کرده است که شبه‌نظامیان کرد در سوریه جایی در آینده این کشور ندارند و باید خلع سلاح شوند.

از سوی دیگر، برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که ترکیه و رهبری جدید در دمشق ممکن است حمله‌ای را علیه نیروهای کرد مورد حمایت آمریکا آغاز کنند، مگر اینکه این نیروها با میل خود با ارتش سوریه ادغام شوند.

این تحولات نشان‌دهنده پیچیدگی اوضاع در شمال سوریه و تنش‌های فزاینده بین ترکیه و نیروهای کرد است. همچنین، افزایش حمایت بین‌المللی از کردهای سوریه علیه تهدیدات ترکیه دیده می‌شود.

در این شرایط دولت ترکیه ادعا می‌کند که به دنبال تأمین امنیت مرزهای خود و جلوگیری از تشکیل هرگونه ساختار خودمختار کردی در نزدیکی مرزهایش است. آنکارا باتوجه‌به تغییرات سیاسی در سوریه، سعی دارد نفوذ خود را در مناطق شمالی این کشور افزایش دهد و یک منطقه حائل در خاک سوریه را به اشغال خود درآورد.

در مقابل، نیروهای کرد با حمایت برخی کشورهای غربی، به دنبال حفظ دستاوردهای خود و تأمین حقوق سیاسی و اجتماعی در ساختار جدید سوریه هستند. این تعارض منافع می‌تواند به تشدید تنش‌ها و درگیری‌های بیشتر در منطقه منجر شود.

در یک نگاه آینده روابط بین ترکیه و کردهای سوریه به تحولات سیاسی و نظامی آتی در سوریه، منطقه و تعادل و توازن قوای منطقه‌ای و بین‌المللی گره‌خورده است.

اما عروج جنبش کانتون‌ها و حقوق زن در “روژئاوا” و جنبش سکولاریستی در دمشق و جنبش” زن زندگی آزادی” در ایران آینده روشنی برای کل منطقه خاورمیانه را ترسیم می‌کند.

۱۷ ژانویه ۲۰۲۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *